مهدویت و قرآن

همه چیز درباره مهدویت,قرآن,دین اسلام و...

مهدویت و قرآن

همه چیز درباره مهدویت,قرآن,دین اسلام و...

ویژه نامه ولادت امام حسین(ع)

ولادت امام حسین بن علی علیه السلام

ابو عبد الله  حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، سومین امام از اهل بیت طاهرین و دومین نواده رسول خدا صلی الله علیه و آله و یکی از دو سرور جوانان اهل بهشت و دو گل خوشبوی محمد مصطفی و یکی از پنج نفر اصحاب کساست.

او در سوم ماه شعبان سال چهارم هجری، در شهر مدینه و در خانه‏ وحی و ولایت، چشم به جهان گشود.
چون خبر  ولادتش به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رسید، به خانه‏ علی و فاطمه علیهما السلام آمد و اسماء [1] را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسماء او را در پارچه‏ای سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت [2] .
به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحی الهی، جبرئیل، فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام ‏پسر کوچک هارون ‏«شبیر» [3] که به عربی‏«حسین‏» خوانده می‏شود، نام بگذار. [4]  چون علی (ع) برای تو بسان هارون برای موسی بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستی.
و به این ترتیب نام پر عظمت ‏«حسین‏» از جانب پروردگار، برای دومین فرزند علی و فاطمه علیهما السلام انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش،فاطمه‏ی زهراء که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه [5]  کشت و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد. [6]
این نمایه ضمن ارتباط به نمودار و ویژه نامه ی امام حسین (ع) در بردارنده ی 5 مطلب برای تشریح تولد آن امام همام می باشد.
______________________________________
[1] - احتمال دارد منظور از اسماء، دختر یزید بن سکن انصاری باشد.ر.به.ک.اعیان الشیعه جزء 11 ص 167. «به نقل از: کتاب " پیشوای سوم "»
[2] - امالی شیخ طوسی ج 1 ص 377. «به نقل از:همان»
[3] - شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام (ص) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است- تاج العروس ج 3 ص 389،این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد- لسان العرب ج 6 ص 60. «به نقل از:همان»
[4] - معانی الاخبار ص 57 «به نقل از:همان»
[5] - در منابع اسلامی در باره‏ی عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است،ر.به.ک.وسائل الشیعه ج 15 ص 143 به بعد. «به نقل از:همان»
[6] - کافی ج 6 ص 33. «به نقل از:همان»

ویژه نامه ولادت حضرت ابوالفضل

ولادت حضرت ابوالفضل(علیه السلام)


 

ولادت حضرت ابوالفضل,میلاد حضرت ابوالفضل,تولد حضرت ابوالفضل

حضرت ابوالفضل العباس نخستین فرزند از ازدواج حضرت امیر المؤمنین على(علیه السلام) و ام البنین بود ایشان در روز چهارم شعبان  سال 26 هجرى در مدینه چشم به جهان گشودند.

 

 

 

ماجراى ازدواج على(علیه السلام) با ام البنین

قضیه ازدوادج مادر مکرمه اش ام البنین با حضرت على(علیه السلام) بدین گونه بود که پس از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) على(علیه السلام) برادرش عقیل که در علم نسب شناسى آگاهى کامل داشت و قبایل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود را به حضور طلبید و از وى خواست که براى آن حضرت همسرى شایسته و از قبیله اى که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند پیدا کند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشید باشند پس از مدتى عقیل زنى از طایفه بنى کلاب را به حضرت معرفى کرد که داراى آن ویژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. حضرت با وى ازدواج نمود و او نیز وظیفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود بلکه بیشتر از فرزندانش دوست مى داشت گویند وقتى وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان با شنیدن نام فاطمه به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلکه مرا خادم خود بنامید. و حضرت على(علیه السلام) ولى را ام البنین یعنى مادر پسران نامید و به این نام شهرت یافت.

 

تولد حضرت عباس

حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى که به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

 

با آن که این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى که وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود که عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا که ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.

 

در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

 

با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این کار فرمود این دست ها براى کمک و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.

 

حضرت عباس در خانه على(علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش و در کنار امام حسین رشد کرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شک در شکل دادن به شخصیت فکرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(علیه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زینب(علیها السلام) هم حضور داشت امام به این کودک عزیز گفت به بگو یک عباس گفت یک فرمود بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت شرم دارم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.

 

شجاعت و شهامت عباس

دلاورى هاى این نوجوان از زمان پدر بزرگوارش در جنگ هاى آن حضرت با مخالفین نمودار بود که برخى جلوه هایى از شجاعت این نوجوان را در جنگ صفین در تاریخ ثبت کرده اند. گویند: در یکى از روزهاى نبرد صفین نوجوانى از سپاه على(علیه السلام) بیرون امد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه هاى شجاعت، هیبت و قدرت هویدا بود از سپاه شام کسى جرأت نکرد به میدان بیاید معاویه یکى از مردان سپاه خود به نام ابى شقاء که دلاورى نام آور بود را گفت به جنگ این جوان برو وى گفت اى امیر شأن بالاتر از آن است که جنگ وى بروم بلکه من هفت پسر دارم و یکى از آنها را مى فرستم تا او را از پاى درآورد وى یکى از پسرانش را فرستاد که از پاى درآمد پسر بعدى اش را فرستاد که او هم به سرنوشت برادر قبل دچار شد تا این که هر هفت پسر در نبرد با او کشته شدند و در این هنگام پدر خود به میدان کارزار آمد و پس از رد و بدل شدن ضرباتى چند ابن شعثاء نیز بمانند فرزندانش به هلاکت رسید که این موجب تعجب حاضران شد حضرت على(علیه السلام) وى را فرا خواند و نقاب از چهره اش برداشت و پیشانى اش را بوسید و در این هنگام همگان دیدند که این نوچوان عباس بن على قمر بنى هاشم است.

 

و همچنین نقل کرده اند در جنگ صفین هنگامى که سپاه معاویه بر آب مسلط بودند و سپاه اسلام در تشنگى به سر مى برد جمعى را در رکاب امام حسین(علیه السلام) فرستاد که شریعه فرات را از سپاه دشمن پس بگیرند که در این جمع که موفق به باز کردن راه آب براى سپاه اسلام شده بودند حضرت عباس نیز حضور داشت.

 

پس از مرگ معاویه که حاکم مدینه مى خواست از امام حسین(علیه السلام) براى خلافت یزید بیعت بگیرد سى نفر از جوانان بنى هاشم به فرماندهى حضرت عباس با شمشیرهاى برهنه بیرون خانه و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر نیازى باشد مانع بروز هر حادثه اى شوند و اینان در تحت فرماندهى حضرت عباس قرار داشتند.

 

فضائل عباس

حضرت امام سجاد درباره حضرت عباس مى فرماید: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکارى کرد و از جان خود گذشت چنان فداکارى کرد که دو دستش قلم شد خداوند نیز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان پرداز مى کند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسیار بزرگ دارد که همه شهیدان در قیامت به او غبطه مى خورد.

 

چنانچه شاعر نیز در این باب مى گوید:

چون اقتدا به جعفر طیار کرده ایم    برد از ماست با پرِ جان در فضاى دوست

در پیروى زخط علمدار کربلاست    دوستى که داده ایم به راه رضاى درست

 

امام صادق نیز در ستایش از حضرت عباس مى فرماید:

عموى ما عباس داراى بصیرة نافذ و ایمانى استوار بود همراه امام حسین جهاد کرد و آزمایش خوبى داد و به شهادت رسید.

 

علم عباس

وى تنها به عنوان یک قهرمان نامدار و دلاور مطرح نبود بلکه فضائل علمى، تقوایى او و دانش رفیع را از خردسالى از سرچمشه علوم الهى به دست آورده بود چنانچه برخى روایات اشاره به این نکته دارند که وى از زمان کودکى شروع به تغذیه علمى نموده است.

مقام فقهى او بسیار بالا بوده است و در نزد راویان مورد وثوق و اعتماد بوده است و از جهت پارسایى در درجه بالا قرار داشت چنانچه برخى از رجالیون درباره ایشان گفته اند: عباس از فقیهان و دین شناسان اولاد ائمه بود، عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود و دیگران نیز وى را این گونه تعریف نموده اند که عباس از بزرگان و فاضلان فقهاى اهل بیت بود بلکه وى عالم استاد ندیده بود.

 

حضرت عباس و امام حسین(علیهم السلام)

حضرت عباس همان جایگاه را نسبت به امام حسین(علیه السلام) داشت که حضرت على نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)داشت ایشان پشتوانه و تکیه گاهى براى امام حسین بودند چنانچه امیر المؤمنین چنین جایگاهى را نسبت به پیامبر داشت.

 

عباس همان طور که على(علیه السلام) همیان نان و خرما به دوش مى گرفت و براى مستمندان مى برد او نیز به اتفاق برادرش حسین(علیه السلام) بسیارى از گرسنگان مدینه را سیر مى کرد عباس همچنانکه على که باب حوائج دربار پیامبر بود و هر کس رو به ساحت ایشان مى کرد اول على(علیه السلام) را مى خواند وى نیز باب حوائج آستان امام حسین بود و هر کس براى رفع حوائج به دربار حسین مى شتافت عباس را مى خواند.

 

عباس مانند پدر که در بستر پیغمبر خوابید و فداکارى کرد در روز عاشورا براى اطفال و آوردن آب فداکارى کرد.

 

القاب حضرت عباس

براى ایشان 16 لقب شمرده اند که هر کدام جلوه اى از فضائل، کرامات و عظمت وى را نشان مى دهد و ما برخى از آنها را برمى شمریم.

 

1 ـ عباس: چون مثل شیر حمله مى کرد دلیر بود ترس در دل دشمن مى ریخت و فریادهاى حماسى اش لرزه بر اندام حریفان مى افکند.

 

2 ـ ابوالفضل: نام پسرش فضل بود و هم این که وى پدر فضیلت و خوبى ها بود و فضل و نیکى زاده او و مولود سرشت پاکش بود.

 

3 ـ ابوالقربه: (پدر مشک) به خاطر مشک آبى که بر دوش مى گرفت و از کودکى میان بنى هاشم سقایى مى کرد.

 

4 ـ سقا: به خاطر این که آب آور تشنگان بخصوص در سفر کربلا بود.

 

5 ـ قمر بنى هاشم: وى در میان بنى هاشم زیباترین و جذاب ترین چهره را داشت و چنین ماه درخشان در شب تار مى درخشید.

 

6 ـ باب الحوائج: آستان رفیعش قبله حاجات و توسل به آن حضرت بر آورند و نیاز دردمندان است.

منبع:http://www.beytoote.com

 

ویژه نامه ولادت امام سجاد(ع)(((صمیمانه این روز رو به شما بازدید کنندگان تبریک می گویم

حضرت على بن الحسین ، ملقّب به سجّاد و زین العابدین، روز پنجم شعبان سال 38 هجرى یا 15 جمادى الاولى همان سال، در مدینه دیده به جهان گشود و در روز 12 و یا 25 محرّم سال 95 هجرى، درمدینه، به دسیسه هشام بن عبدالملک، مسموم گردید و در 56 سالگى به شهادت رسید.
مزار شریف آن حضرت در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
مادر مکرّمه آن حضرت بنا بر منابع تاریخ اسلامى، غزاله از مردم سند یا سجستان که به سلافه یا سلامه نیز مشهور است، مىباشد.
ولى بعضى از منابع دیگر نام او را شهربانویه، شاه زنان ، شهرناز، جهان بانویه و خوله، یاد کردهاند.
امام سجّاد(علیه السلام) در بدترین زمان از زمان هایى که بر دوران رهبرى اهل بیت گذشت مىزیست، چه، او با آغاز اوج انحرافى، معاصر بود که پس از وفات رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) روى داد.
امام(علیه السلام) با همه محنتها و بلاها که در روزگار جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) آغاز گردیده بود همزمان بود.
او سه سال پیش از شهادت امام على(علیه السلام)متولّد گردید، وقتى دیده به جهان گشود، جدّش امیرمؤمنان(علیه السلام)در خطِّ جهادِ جنگِ جمل، غرق گرفتارى بود و از آن پس با پدرش امام حسین(علیه السلام) در محنت و گرفتاریهاى فراوان او شریک بود.
او همه این رنج ها را طى کرد و خود به طور مستقل رویاروى گرفتاریها قرار گرفت.
محنت و رنج او وقتى بالا گرفت که لشکریان یزید در مدینه وارد مسجد رسول اللّه شدند و اسب هاى خویش را در مسجد بستند، یعنى همان جایى که انتظار آن مىرفت مکتب رسالت و افکار مکتبى در آنجا انتشار یابد، امّا برعکس، آن مکان مقدّس در عهد آن امام تقوا و فضیلت، به دست سپاه منحرف بنىامیه افتاد و آنان ضمن تجاوز به نوامیس مردم مدینه و کشتار فراوان، بىپروایى را از حدّ گذراندند و حرمت مدفن مقدّس رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و مسجدش را هتک نمودند.
امام سجّاد(علیه السلام) براى پیش راندن مسلمانان به سوى نفرت از بنىامیه و افزودن مبارزه جویى با آنان، تلاش هاى مؤثّرى نمود.
و هر گاه فرصتى به دست مىآمد، مردم را بر ضدّ امویان تحریک مىکرد.
و با احتیاط، برنامه حاکمان منحرف را تحت نظر قرار مىداد.
امام(علیه السلام) براى آگاهى مردم، اسلوب دعا را به کار برد، به طورى که دعاهاىآن حضرت، رویدادهاى عصر او را تفسیر مىکند.
صحیفه سجّادیه که به زبور آل محمّد مشهور است، اثر بىنظیرى است که در جهان اسلام، جز قرآن کریم و نهج البلاغه، کتابى به این عظمت و ارزش، پدید نیامده که پیوسته مورد توجه بزرگان و علما و مصنّفان باشد.
از دیگر آثار ارزنده به جا مانده از امام سجّاد(علیه السلام)، مجموعه اى تربیتى و اخلاقى است به نام رساله حقوق که امام(علیه السلام) در آن وظایف گوناگون انسان را در برابر خدا و خود و دیگران، با بیانى شیوا و گویا بیان کرده است.
مجموعه حقوقى که در این رساله ذکر شده جمعاً 51 حقّ مىباشد.

 

امام و حکومت

امام سجّاد(علیه السلام) به این امر آگاه بود که تا وقتى از طرف پایگاه هاى مردمىپشتیبانى نشود، تنها در دست گرفتن قدرت براى تحقّق بخشیدن به عمل دگرگون سازى اجتماع اسلامى کافى نیست.
پایگاههاى مردمى نیز باید به هدف هاى این قدرت آگاه باشند و به نظریه هاى او در حکومت ایمان داشته باشند و در راه حمایت از آن حرکت کنند و مواضع آن را براىتوده مردم تفسیر نمایند و در برابر تندبادها با استوارى و قدرت بایستند.
امام سجّاد(علیه السلام) این امکانات را نداشت و به علّت آگاهى نداشتن مردم چنین شکایت مىفرمود: «پروردگارا! در پیشامدهاى ناگوار روزگار به ناتوانى خویش نگریستم و درماندگى خود را از جهت یارى طلبیدن از مردم در برابر کسانى که قصد جنگ با من داشتند دیدم و به تنهایى خود در برابر بسیارىِ کسانى که با من دشمنى داشتند، نظر کردم.»امام(علیه السلام)، از جنبه انقلابى، به صورتى که مستقیماً عهده دار آن گردد، کناره جویى فرمود و به این بسنده کرد که کار قیام را به کسانى واگذارد که در این مورد برپاى مىخیزند.
به طور کلى وضع اجتماعى که هر امام در آن زیست مىکرد، شکل کار سیاسى او را محدود و مشخّص مىساخت.
پیشوایان معصوم با وجود توطئه هایى که دشمنان، علیه آنها مىنمودند تا آنان را از زمینه حکومت دور سازند، پیوسته مسئولیت خود را در نگاه دارى مکتب و تجربه اسلامى و مصون نگاه داشتن آن از فرو افتادن در ورطه انحراف و جدا شدن از مبادى و معیارها و ارزش هاى آن به گونه اى کامل ایفا مىکردند و هر وقت انحراف شدّت مىیافت و از خطر فروافتادن در ورطه نابودى بیم مىداد، پیشوایان(علیهم السلام) بر ضدّ آن حوادث تدبیرهاى لازم مىاندیشیدند، و هر گاه تجربه اسلامى و عقیدتى در تنگناى مشکلى گرفتار مىآمد و رهبرى هاى منحرف به حکم بىکفایتى از درمان آن ناتوان مىشد، امامان به نشان دادن راه حلّ و حفظ امّت از خطرهایى که مردم را تهدید مىکرد مبادرت مىفرمودند.

دستگیرى از درماندگان

 

یکى از خدمات ارزشمند امام سجّاد(علیه السلام)، رسیدگى به درماندگان، یتیمان، تهیدستان و بردگان بودهاست.
روایت شده است که آن حضرت، هزینه زندگى صد خانواده تهیدست را عهده دار بود.
گروهى از اهل مدینه، از غذایى که شبانه به دستشان مىرسید، گذران معیشت مىکردند، امّا آورنده غذا را نمىشناختند.
پس از در گذشت على بن الحسین (علیه السلام)متوجّه شدند که آن شخص، امام زین العابدین (علیه السلام) بوده است.
او شبانه به صورت ناشناس، انبان نان و مواد غذایى را خود به دوش مىکشید و به در خانه فقیران و بینوایان مىبرد و مىفرمود: صدقه پنهانى آتش خشم خدا را خاموش مىسازد.
اهل مدینه مىگفتند: ما صدقه پنهانى را هنگامى از دست دادیم که على بن الحسین در گذشت.
او در طول سالها به قدرى انبان حاوى آرد و دیگر مواد غذایى را به دوش کشیده و به در خانه فقیران برده بود که شانه اش پینه بسته بود، به طورى که پس از شهادت او، هنگام غسل دادن جنازه اش ، جلب توجّه مىکرد.
علىبن طاووس در کتاب اقبال الاعمال، ضمن بیان اعمال ماه رمضان مىنویسد: علىبن الحسین (علیه السلام) شب آخر ماه رمضان، بیست نفر برده را آزاد مىکرد و مىفرمود: «دوست دارم خداوند ببیند که من در دنیا بردگان خود را آزاد مىکنم، بلکه مرا در روز رستاخیز از آتش دوزخ آزاد سازد.»او هیچ خدمتکارى را بیش از یک سال نگه نمىداشت، وقتى که برده اى را در اوّل یا وسط سال به خانه مىآورد، شب عید فطر او را آزاد مىساخت.
بردگان سیاه پوست را مىخرید و آنان را در مراسم حجّ، به عرفات مىآورد و آن گاه به سوى مشعر کوچ مىکرد، آنان را آزاد مىکرد و جوایز مالى به آنان مىداد.
تا آنجا که در شهر مدینه گروه عظیمى از بندگان و کییزان، آزاد شده آن حضرت بودند و آنان هم بعد از آزادى، پیوند معنوى خود را با امام(علیه السلام)قطع نمىکردند.
اینک توجّه خوانندگان عزیز این کتاب را به مطالعه چهل حدیث از سخنان دلپذیر آن حضرت جلب مىکنم.

* * *

چهل حدیث

قالَ الاِْمامُ السَّجّادُ(علیه السلام) :

1- مقام رضا «الرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیقینِ.»:خشنودى از پیشامدهاى ناخوشایند، بلندترین درجه یقین است.
2- کرامت نفس «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیهِ الدُّنْیا.»:هر که کرامت و بزرگوارى نفس داشته باشد، دنیا را پَست انگارد.
3- دنیا مایه ارزش نیست«أَعْظَمُ النّاسِ خَطَرًا مَنْ لَمْ یرَ الدُّنْیا خَطَرًا لِنَفْسِهِ.»:پرارزش ترین مردم کسى است که دنیا را مایه ارزش خود نداند.
4- پرهیز از دروغ «إِتَّقُوا الْکِذْبَ الصَّغیرَ مِنْهُ وَ الْکَبیرَ فى کُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا کَذَبَ فى الصَّغیرِ إِجْتَرَءَ عَلَى الْکَبیرِ.»:از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدّى و شوخیى بپرهیزید، زیرا چون کسى دروغ کوچک گفت بر دروغ بزرگ نیز جرأت پیدا مىکند.
5- خود نگهدارى «أَلْخَیرُ کُلُّهُ صِیانَةُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ.»:تمام خیر آن است که انسان خود را نگهدارد.
6- همنشینان ناشایسته«إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْکَذّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرابِ یقَرِّبُ لَکَ البَعیدَ وَ یبَعِّدُ لَکَ الْقَریبَ. وَ إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْفاسِقِ فَإِنَّهُ بایعَکَ بِأُکْلَة أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ. وَ إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْبَخیلِ فَإِنَّهُ یخْذُلُکَ فى مالِهِ أَحْوَجَ ما تَکُونُ إِلَیهِ. وَ إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یریدُ أَنْ ینْفَعَکَ فَیضُرُّکَ. وَ إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَإِنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُونًا فى کِتابِاللّهِ.»:1ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است، دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به تو دور نماید.
2ـ مبادا با فاسق و بدکار همنشین شوى که تو را به یک لقمه و یا کمتر بفروشد.
3ـ مبادا همنشین بخیل شوى که او در نهایتِ نیازت بدو، تو را واگذارد.
4ـ مبادا با احمق رفیق شوى که چون خواهد سودت رساند، زیانت مىزند.
5 ـ مبادا با آن که از خویشان خود مىبرد، مصاحبت کنى که من او را در قرآن ملعون یافتم.
7- ترک سخن بى فایده و دورى از جدل «إِنَّ الْمَعْرِفَةَ وَ کَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لا یعْنیهِ وَ قِلَّةُ مِرائِهِ وَ حِلْمُهُ وَ صَبْرُهُ وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.»:معرفت و کمال دیانت مسلمان، ترکِ کلام بىفایده و کم جدل کردن، و حلم و صبر و خوشخویى اوست.
8- محاسبه نفس و توجّه به معاد«إِبْنَ آدَمَ! إِنّکَ لا تَزالُ بِخَیر ما کانَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ، وَ ما کانَتِ الُْمحاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ، وَ ما کانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعارًا وَ الْحَذَرُ لَکَ دِثارًا.
إِبْنَ آدَمَ! إِنَّکَ مَیتٌ وَ مَبْعُوثُ وَ مَوْقُوفٌ بَینَ یدَىِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَأَعِدَّ لَهُ جَوابًا.»:
اى فرزند آدم! به راستى که تو پیوسته رو به خیرى، تا خودت را پند دهى و حساب خودت را برسى و ترس از خدا را روپوش و پرهیز را زیرپوش خود سازى.
اى فرزند آدم! تو خواهى مرد و برانگیخته خواهى شد و در حضور خداوند عزّ و جَلّ قرار خواهى گرفت، پس براى او جوابى را آماده کن.
9- نتایج دعا «أَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعائِهِ عَلى ثَلاث: إِمّا أَنْ یدَّخَرَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یعَجَّلَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یدْفِعَ عَنْهُ بَلاءً یریدُ أَنْ یصیبَهُ.»:مؤمن از دعایش سه نتیجه مىگیرد:1ـ یا برایش ذخیره گردد،2ـ یا در دنیا برآورده شود،3ـ یا بلایى را که خواست به او برسد، از او بگرداند.
10- مبغوضیت گداى بخیل «إِنَّ اللّهَ لَیبْغِضُ الْبَخیلَ السّائِلَ الُْمحْلِفَ.»:به راستى که خداوند، گداى بخیلى را که سوگند مىخورد دشمن دارد.
11- اسباب نجات «ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِنِ: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِیابِهِمْ. وَ اشْتِغالُهُ نَفْسَهُ بِما ینْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ وَ طُولُ الْبُکاءِ عَلى خَطیئَتِهِ.»:سه چیز سبب نجات مؤمن است:1ـ بازداشتن زبان از غیبت مردم،2ـ مشغول کردن خودش به آنچه که براى آخرت و دنیایش سود دهد،3ـ و گریستن طولانى بر گناهش.
12- به سوى بهشت «مَنِ اشْتاقَ إِلى الْجَنَّةِ سارَعَ إِلَى الْخَیراتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إِلَى اللّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الَْمحارِمِ.»هر که مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دورى گزیند، هر که از دوزخ ترسد براى توبه از گناهانش به درگاه خدا پیشى گیرد و از حرامها برگردد.
13- ثواب نگاه «نَظَرُ المُؤْمِنِ فى وَجْهِ أَخیهِ المُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الَْمحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ.»:نگاه مهرآمیز مؤمن به چهره برادر مؤمنش و محبّت به او عبادت است.
14- پارسایى و دعا«ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْن وَ فَرْج وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ مِنْ أَنْ یسْأَلَ.»:چیزى نزد خدا، پس از معرفت او، محبوبتر از پارسایى شکم و شهوت نیست، و چیزى نزد خدا محبوبتر از درخواست کردن از او نیست.
15- پذیرش عذر دیگران«إِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یمینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلى یسارِکَ وَ اعْتَذَرَ إِلَیکَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.»اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوى چپت گردید و از تو عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر.
16- حقّ خدا بر بنده«فَأَمّا حَقُّ اللّهِ الاَْکْبَرِ فَإِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا یشْرِکُ بِهِ شَیئًا فَإِذا فَعَلْتَ ذلِکَ بِإِخْلاص جَعَلَ لَکَ عَلى نَفْسِهِ أَنْ یکْفِیکَ أَمْرَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ یحْفَظَ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْها.»حقّ خداوند بزرگ این است که او را بپرستى و چیزى را شریکش ندانى و چون از روى اخلاص این کار را کردى، خدا بر عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از او بخواهى برایت نگهدارد.
17- حقّ پدر بر فرزند«وَ أَمّا حَقُّ أَبیکَ فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُکَ وَ أَنَّکَ فَرْعُهُ وَ أَنَّکَ لَوْلاهُ لَمْ تَکُنْ، فَمَهْما رَأَیتَ فى نَفْسِکَ مِمّا تُعْجِبُکَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَباکَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَیکَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلى قَدْرِ ذلِکَ.»:و امّا حقّ پدرت را باید بدانى که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستى، و بدانى که اگر او نبود تو نبودى، پس هر زمانى در خود چیزى دیدى که خوشت آمد بدان که [از پدرت دارى] زیرا اساس نعمت و خوشى تو، پدرت مىباشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن.
18- تقدّم طاعت خدا بر هر چیز«قَدِّمُوا أَمْرَ اللّهِ وَ طاعَتَهُ وَ طاعَةَ مَنْ أَوْجَبَ اللّهُ طاعَتَهُ بَینَ یدَىِ الاُْمُورِ کُلِّها.»طاعت خدا و طاعت هر که را خدا واجب کرده بر همه چیز مقدّم بدارید.
19- حقّ مادر بر فرزند«فَحَقُّ أُمِّکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّها حَمَلَتْکَ حَیثُ لایحْمِلُ أَحَدٌ وَ أَطْعَمَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا یطْعِمُ أَحَدٌ أَحَدًا. وَ أَنَّها وَقَتْکَ بِسَمْعِها وَ بَصَرِها وَ یدِها وَ رِجْلِها وَ شَعْرِها وَ بَشَرِها وَ جَمیعِ جَوارِحِها مُسْتَبْشِرَةً بِذلِکَ، فَرِحَةً، مُوبِلَةً مُحْتَمِلَةً لِما فیهِ مَکْرُوهُها وَ أَلَمُها وَ ثِقْلُها وَ غَمُّها حَتّى دَفَعَتْها عَنْکَ یدُالْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْکَ إِلَى الاَْرْضِ فَرَضِیتْ أنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِىَ وَ تَکْسُوَکَ وَ تَعْرى وَ تَرْوِیکَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّکَ وَ تَضْحى وَ تُنَعِّمَکَ بِبُؤْسِها وَ تُلَذِّذَکَ بِالنَّوْمِ بِأَرَقِها وَ کانَ بَطْنُها لَکَ وِعاءً وَ حِجْرُها لَکَ حِواءً وَ ثَدْیها لَکَ سِقاءً، وَ نَفْسُها لَکَ وِقاءً، تُباشِرُ حَرَّ الدُّنْیا وَ بَرْدَها لَکَ وَ دُونَکَ، فَتَشْکُرْها عَلى قَدْرِ ذلِکَ وَ لا تَقْدِرُ عَلَیهِ إِلاّ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفیقِهِ.»:و امّا حقّ مادرت این است که بدانى او تو را در شکم خود حمل کرده که احدى کسى را آن گونه حمل نکند، و از میوه دلش به تو خورانیده که کسى از آن به دیگرى نخوراند، و اوست که تو را با گوش و چشم و دست و پا ومو و همه اعضایش نگهدارى کرده و بدین فداکارى شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگوارى و درد و سنگینى و غمى را تحمّل کرده تا [توانسته] دست قدرت [مکروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روى زمین کشانده و باز هم خوش بوده که تو سیر باشى و او گرسنه، و تو جامه پوشى و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختى کشیدن تو را به نعمت رساند، و با بیخوابى خود، تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو و جانش فداى تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشیده است.
به این اندازه قدرش را بدانى و این را نتوانى مگر به یارى و توفیق خدا.
20- ترغیب به علم «لَوْ یعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»:اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فایده اى است، آن را مىطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب ها باشد.
21- ارزش مجالس صالحان«مَجالِسُ الصّالِحینَ داعِیةٌ إِلَى الصَّلاحِ وَ آدابُ الْعُلَماءِ زِیادَةٌ فِى الْعَقلِ.»:مجلس هاى شایستگان، دعوت کننده به سوى شایستگى است و آداب دانشمندان، فزونى در خرد است.
22- گناهانى که مانع اجابت دعایند«أَلذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّیةِ، وَ خُبْثُ السَّریرَةِ، وَ النِّفاقُ مَعَ الإِخْوانِ، وَ تَرْکُ التَّصْدیقِ بِالاِْجابَةِ، وَ تَأخیرُ الصَّلَواتِ المَفْرُوضَةِ حَتّى تَذْهَبَ أَوْقاتُها، وَ تَرْکُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِّرِ وَ الصَّدَقَةِ، وَ اسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِى الْقَوْلِ.»:گناهانى که دعا را ردّ مىکنند، عبارتند از:1ـ نیت بد،2ـ ناپاکى باطن،3ـ نفاق با برادران،4ـ عدم اعتقاد به اجابت دعا،5ـ تأخیر نمازهاى واجب از وقت خودش،6ـ ترک تقرّب به خداوند عزّوجلّ به وسیله ترک احسان و صدقه، 7ـ ناسزاگویى و بدزبانى.
23- تارکان جاودانگى «عَجَبًا کُلَّ الْعَحَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَ تَرَکَ دارَ الْبَقاءِ.»:شگفتا! از کسى که کار مىکند براى دنیاى فانى و ترک مىکند سراى جاودانى را!
24- نتیجه اتّهام «مَنْ رَمَى النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیسَ فیهِ.»:هر که مردم را به چیزى که در آنهاست متّهم کند، او را به آنچه که در او نیست متَّهم کنند.
25- دنیا وسیله است، نه هدف«ما تَعِبَ أَوْلِیاءُ اللّهِ فِى الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِى الدُّنْیا لِلاْخِرَةِ.»:اولیاى خدا در دنیا براى دنیا رنج نمىکشند، بلکه در دنیا براى آخرت رنج مىکشند.
26- به خدا پناه مىبرم!«أَلّلهُمَّ إِنّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیجانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ... وَ سُوءِ الْوِلایةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیدینا.»:خدایا! به تو پناه مىبرم از طغیان حرص و تندى خشم و غلبه حسد... و سرپرستى بد براى زیر دستانمان.
27- پرهیز از گناهکاران، ظالمان و فاسقانإِیاکُمْ وَ صُحْبَةَ الْعاصینَ، وَ مَعُونَةَ الظّالِمینَ وَ مُجاوَرَةَ الْفاسِقینَ، إِحْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ، وَ تَباعَدُوا مِنْ ساحَتِهِمْ.از همنشینى با گنهکاران و یارى ستمگران و نزدیکى با فاسقان بپرهیزید.
از فتنه هایشان برحذر باشید و از درگاهشان دورى گزینید.
28- نتیجه مخالفت با اولیاء الله«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خالَفَ أَوْلِیاءَ اللّهِ وَ دانَ بِغَیرِ دینِ اللّهِ، وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِىِّ اللّهِ، فى نار تَلْتَهِبُ.»:بدانید هر که با اولیاى خدا مخالفت کند، و به غیر از دین خدا، دین دیگرى را پیروى نماید و به رأى خویش استبداد ورزد، نه به فرمان ولِىّ خدا، در آتشى فروزان درافتد.
29- توجّه به قدرت و قرب خدا«خَفِ اللّهَ تَعالى لِقُدْرَتِهِ عَلَیکَ وَ اسْتَحْىِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْکَ.»:از خداى متعال به خاطر قدرتش بر تو بترس، و به خاطر نزدیکىاش به تو، از او شرم و حیا داشته باش.
30- پرهیز از دشمنى و توجّه به دوستى«لا تُعادِینَّ أَحَدًا وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یضُرُّکَ، وَ لا تَزْهَدَنَّ فى صِداقَةِ أَحَد وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا ینْفَعُکَ... .»:حتماً با هیچ کس دشمنى نکن، هر چند گمان کنى که او به تو زیان نرساند، و حتماً دوستى هیچ کس را ترک نکن هر چند گمان کنى که او سودى به تو نرساند... .
31- بهترین میوه شنوایى«لِکُلِّ شَىْء فاکِهَةٌ وَ فاکِهَةُ السَّمْعِ الْکَلامُ الْحَسَنُ.»:براى هر چیزى میوه اى است و میوه شنوایى، کلام نیکوست.
32- فایده سکوت «کَفُّ الاَْذى رَفْضُ الْبَذاءِ، وَ اسْتَعِنْ عَلَى الْکَلامِ بِالسُّکُوتِ، فَإِنَّ لِلْقَوْلِ حالاتٌ تَضُرُّ، فَاْحذَرِ الاَْحمَقَ.»:جلوگیرى از آزار، ترک کلام قبیح است، و در سخن گفتن از سکوت کمک بخواه، زیرا براى سخن، حالاتى است که زیان مىزند، بنابراین از سخن احمق برحذر باش.
33- راستگویى و وفا«خَیرُ مَفاتیحِ الاُْمُورِ الصِّدْقُ، وَ خَیرُ خَواتیمِها الْوَفاءُ.»:بهترین کلید گشایش کارها، راستگویى، و بهترین مُهرِ پایانى آن وفادارى است.
34- غیبت «إِیاکَ وَ الْغیبَةَ فَإِنَّها إِدامُ کِلابِ النّارِ.»:از غیبت کردن بپرهیز، زیرا که خورش سگهاى جهنّم است.
35- کریم و لئیم «ألْکَریمُ یبْتَهِجُ بِفَضْلِهِ، وَ اللَّئیمُ یفْتَخِرُ بِمِلْکِهِ.»:کریم و بخشنده به بخشش خویش خوشحال است و لئیم و پست به دارایىاش مفتخر است.
36- پاداش احسان «مَنْ کَسا مُؤْمِنًا کَساهُ اللّهُ مِنَ الثِّیابِ الْخُضْرِ.»:هر که مؤمنى را بپوشاند، خداوند به او از جامه هاى سبز بهشتى بپوشاند.
37- اخلاق مؤمن «مِنْ أَخلاقِ الْمُؤْمِنِ أَلاِْنْفاقُ عَلى قَدْرِ الاِْقْتارِ، وَ التَّوَسُّعُ عَلَى قَدْرِ التَّوَسُّعِ، وَ إِنْصافُ النّاسِ، وَ إِبْتِداؤُهُ إِیاهُمْ بِالسَّلامِ عَلَیهِمْ.»:از اخلاق مؤمن، انفاق به قدر تنگدستى، و توسعه در بخشش به قدر توسعه،و انصاف دادن به مردم، و پیشى گرفتن سلام بر مردم است.
38- درباره عافیت «إِنّى لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یعافى فِى الدُّنْیا فَلا یصیبُهُ شَىءٌ مِنَ الْمَصائِبِ.»:من براى کسى نمىپسندم که در دنیا عافیت داشته باشد و هیچ مصیبتى به او نرسد.
39- ثواب و عقاب زودرس «إنَّ أَسْرَعَ الْخَیرِ ثَوابًا الْبِرُّ، وَ أَسْرَعُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْىُ.»:به راستى که ثواب نیکوکارى، زودتر از هر کار خیرى خواهد رسید، و عقوبت ستمگرى، زودتر از هر بدى دامنگیر آدمى شود.
40- دعا، سپر بلا «إِنَّ الدُّعاءَ لَیرُدُّ الْبَلاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرامًا. أَلدُّعاءُ یدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ ینْزِلْ.»به راستى که دعا، بلا را برگرداند، آن هم بلاى حتمى را. دعا بلایى را که نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع کند

میوه های ذکر شده در قرآن

مطلب دوباره:

میوه های ذکر شده در قرآن

مطرح کردن نام برخی میوه‌ ها از جانب خداوند متعال در قرآن کریم به دلیل مزایایی است که این ‌گونه میوه‌ ها نسبت به سایر میوه‌ ها دارند از آن جمله انار و خرماست...

مطرح کردن نام برخی میوه‌ ها از جانب خداوند متعال در قرآن کریم به دلیل مزایایی است که این ‌گونه میوه‌ ها نسبت به سایر میوه‌ ها دارند از آن جمله انار و خرماست. اگر با نگاه حکیمانه و دقیق به قرآن کریم نگاه کنیم می ‌فهمیم که مطرح کردن نام میوه ‌ها دارای حکمت، هدف و غرض خاصی از جانب خداوند است و این گونه میوه ‌ها که در قرآن کریم نام برده شده ‌اند دارای شاخص‌ هایی هستند که سایر میوه‌ ها و سبزیجات از آنها برخوردار نیستند. به عنوان مثال خرما دارای 9 ویتامین مختلف است که قرآن کریم بیش از سایر میوه‌ ها از آن نام برده و آن را هم از میوه ‌های دنیوی و بهشتی معرفی کرده است، همچنین خرما می ‌تواند جایگزین یک وعده غذایی کامل شود، این ویژگی‌ ها را می ‌توان برای انگور، انجیر و انار نیز ذکر کرد علت اشاره خداوند متعال به این میوه‌ ها اعجاز و خواص آنها بوده نه مصرف متداول در بین اعراب آن زمان. در قرآن کریم از گیاه به عنوان «نبات» بیش از 20 بار، از درخت با عنوان «شجره» بیش از 20 بار، از میوه با عنوان «فاکهه و ثمر» بیش از 30 بار، از دانه حبوبات با عنوان «حبّ» بیش از 10 بار و از زراعت با عنوان «زرع» 9 بار و از سبزی با عنوان «قضب و بقل» دو بار یاد شده است. 

«انار» (رمّان)انار سه بار در قرآن مطرح شده، یکی در کنار خرما، انگور و زیتون که در آن از انسان‌ ها دعوت شده است به هنگام پدید آمدن و رسیدن انار در آن بنگرند و نشانه‌ های خداوند را ببینند1 ، دیگر بار در کنار خرما و زیتون آمده و از انسان ‌ها خواسته شده از انار استفاده کنند و حق مستمندان را بپردازند و اسراف نکنند2 ، سومین یادآوری انار در قرآن بیان وجود انار در بهشت است.3

«انجیر» (تین)
انجیر یک بار در قرآن کریم مطرح و به آن سوگند یاد شده است4 و به همین دلیل آن سوره به نام سوره انجیر نام‌ گذاری شده است.

«انگور» (عنب)انگور، به صورت جمع و مفرد (عنب و اعناب) بیش از 10 بار در قرآن کریم آمده است، برای تأمل در پدید آمدن و رسیدن آن5، برای تأمل در یکسان نبودن انگور‌ها از نظر کیفیت6، در جایی دیگر پدید آمدن آن از نشانه ‌های خداوندی معرفی شده است7 ، در آیه‌ ای دیگر شربت پدید آمده از انگور رزق نیکو معرفی شده است8، همچنین مشرکان به پیامبر(ص) می گویند: اگر تو پیامبر خدا هستی چرا باغ انگور نداری9، در جایی دیگر قرآن کریم از ضزب‌ المثلی یاد می‌ کند که شخصی باغ انگوری پر محصول داشت و با غرور فراوان می‌‌ پنداشت هیچ گاه باغش نابود نخواهد شد و سرانجامش چنان شد که دست حسرت بر دست می‌ سایید10.

«خرما» (رطب)
«درخت خرما» (نخل،نخیل،نخله) کلمه نخل و نخیل در 20 آیه از قرآن کریم آمده است، در هشت آیه نخل به تنهایی ذکر شده و در 12 آیه دیگر در جمع میوه‌ هایی مانند زیتون، انار و انگور، ذکر شده است، افزون بر کلمه نخل نام نوعی درخت خرما به نام (لینه) در سوره «حشر آیه 5» آمده است، از رطب در سوره «مریم آیه 25» نیز یاد شده است، در سوره «نحل آیه 67» نوشیدنی فرآهم شده از خرما به عنوان رزق نیکو یاد شده است، قرآن کریم آدمیان را به اندیشه در خوشه‌ های به هم پیچیده خرما و گونا‌گونی انواع آن فرا خوانده است11، همچنین از انسان‌ها خواسته شده از اسراف و زیاده روی جلوگیری کنند12، قرآن کریم باغ‌ های سر سبز خرما را از آیات الهی ذکر می‌ کند13 و از خرما به عنوان میوه ‌ای بهشتی نام می ‌برد.

«خیار» (قناء)خیار در ماجرای بنی ‌اسرائیل آمده که آنان به یک غذا قناعت نکردند و از موسی (ع) خیار خواستند14.

«زیتون»
نام زیتون 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است، یک بار به طور مستقیم به درختی اشاره شده که در کوه سینا می ‌روید و روغن می ‌دهد15، نام این درخت دو بار به تنهایی و پنج بار همراه دیگر میوه‌ ها همچون خرما، انار، انگور و انجیر به کار رفته است. در قرآن کریم رویش درخت زیتون از نشانه‌ های خداوند معرفی شده16 و درخت زیتون مبارک و پر برکت ذکر شده است17، همچنین خداوند به زیتون سوگند یاد کرده است18.

«موز» (طلح)
موز یک بار در قرآن کریم آمده است که بهشتیان از درخت موزی که میوه ‌اش بر روی هم چیده شده بر خوردارند 19، البته غالب مفسران قرآن کریم،«طلح» را درخت موز می‌ دانند اما فاروقی آن را «اقاقیا» می‌داند.

«پیاز»(بصل)
یاد کردن از پیاز در ماجرای بنی‌ اسرائیل است که آنان به یک نوع غذا قناعت نکردند و از موسی (ع) پیاز خواستند20

«سیر» (فوم)
در قرآن کریم و در ماجرای بنی ‌اسرائیل سیر هم یکی از خواسته‌ های قوم، از حضرت موسی (ع) بوده‌ است21.

«ترنجبین» (منّ)
قرآن کریم سه بار از ترنجبین یاد می ‌کند که به عنوان نعمت به بنی ‌اسرائیل عطا شده است22، برخی آن را شیره درخت، عده‌ ای قارچ را نیز نوعی از آن دانسته‌ اند اما به نظر می‌ رسد درختان صمغ و شیره مخصوصی داشته ‌اند و بنی ‌اسرائیل از آن استفاده می‌ کردند.

«حنا» (کافور)

کلمه کافور یک بار در قرآن و در سوره «انسان آیه 5» به کار رفته است و در آن سخن از شربتی است که با طعم کافور است و اهل بهشت از آن می ‌نوشند، همچنین کافور ماده معطری است که از برخی گیاهان مانند ریحان و بابونه استخراج می ‌شود. «ریحان» ریحان به معنای هر گیاه خوشبو است اگر چه در نظر مردم نوع خاصی از سبزیجات است، قرآن کریم دو بار از ریحان یاد کرده است، یک‌ بار در شمار نعمت‌ های الهی در دنیا23 و بار دیگر به عنوان نعمت‌ های بهشتی که به مقربان داده می ‌شود24.

«زنجبیل»یک بار قرآن از زنجبیل یاد کرده و آن را آمیزه نوشیدنی بهشتیان یاد کرده است25، زنجبیل ریشه معطر گیاهی است که در مازندران، عمان، یمن و هندوستان یافت می‌ شود و طبع آن گرم است.

«عدس»
قرآن کریم از عدس در ماجرای بنی ‌اسرائیل و تقاضای آنان از حضرت موسی ذکر می‌ کند26

«کدو» (یقطین)
کدو در قرآن کریم یکبار و در سوره «صافات آیه 146» آمده و در آن اینگونه بیان شده که خداوند پس از نجات دادن حضرت یونس از شکم ماهی بر سرش بوته کدویی رویانید تا او از اشعه سوزان آفتاب در امان باشد. بنا بر این گزارش در بحار‌الانوار جلد 66 صفحه 119 آمده است که وقتی رسول مکرم اسلام میوه‌ ای نو می‌ دید آن را می ‌بوسید و روی چشمان و دهانش می‌ گذاشت، سپس می‌ گفت: خداوندا چنان که آغاز این میوه را در عافیت به ما نشان دادی پایان آن را نیز در عافیت ما بنمایان.


پی نوشت:

1)سوره انعام آیه 99
2)سوره انعام آیه 141
3)سوره الرحمن آیه 68
4)سوره تین آیه 1
 5)سوره انعام آیه 99
6)سوره رعد آیه 4
7)سوره نحل آیه 11 و یس آیه 34
8)سوره نحل آیه 67
9)سوره اسرا آیه
10)سوره کهف آیه 32 و 42
11)سوره رعد آیه4، انعام آیه 99، ق آیه 10
12)سوره انعام‌ آیه  141
13)سوره یس آیه 34
14)سوره بقره آیه 61
15)سوره مؤمنون آیه 20
16)سوره نحل آیه 11
17)سوره نور آیه 35
18)سوره نور آیه 35
19)سوره واقعه آیه 29
20)سوره بقره آیه 61
21)سوره بقره آیه 61
22)سوره بقره آیه 57،سوره اعراف آیه 160، سوره طه آیه 80
23)سوره الرحمن آیه 12
24)سوره واقعه 89
25)سوره انسان آیه 17
26)سوره بقره آیه