مهدویت و قرآن

همه چیز درباره مهدویت,قرآن,دین اسلام و...

مهدویت و قرآن

همه چیز درباره مهدویت,قرآن,دین اسلام و...

ویژه نامه ولادت امام سجاد(ع)(((صمیمانه این روز رو به شما بازدید کنندگان تبریک می گویم

حضرت على بن الحسین ، ملقّب به سجّاد و زین العابدین، روز پنجم شعبان سال 38 هجرى یا 15 جمادى الاولى همان سال، در مدینه دیده به جهان گشود و در روز 12 و یا 25 محرّم سال 95 هجرى، درمدینه، به دسیسه هشام بن عبدالملک، مسموم گردید و در 56 سالگى به شهادت رسید.
مزار شریف آن حضرت در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
مادر مکرّمه آن حضرت بنا بر منابع تاریخ اسلامى، غزاله از مردم سند یا سجستان که به سلافه یا سلامه نیز مشهور است، مىباشد.
ولى بعضى از منابع دیگر نام او را شهربانویه، شاه زنان ، شهرناز، جهان بانویه و خوله، یاد کردهاند.
امام سجّاد(علیه السلام) در بدترین زمان از زمان هایى که بر دوران رهبرى اهل بیت گذشت مىزیست، چه، او با آغاز اوج انحرافى، معاصر بود که پس از وفات رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) روى داد.
امام(علیه السلام) با همه محنتها و بلاها که در روزگار جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) آغاز گردیده بود همزمان بود.
او سه سال پیش از شهادت امام على(علیه السلام)متولّد گردید، وقتى دیده به جهان گشود، جدّش امیرمؤمنان(علیه السلام)در خطِّ جهادِ جنگِ جمل، غرق گرفتارى بود و از آن پس با پدرش امام حسین(علیه السلام) در محنت و گرفتاریهاى فراوان او شریک بود.
او همه این رنج ها را طى کرد و خود به طور مستقل رویاروى گرفتاریها قرار گرفت.
محنت و رنج او وقتى بالا گرفت که لشکریان یزید در مدینه وارد مسجد رسول اللّه شدند و اسب هاى خویش را در مسجد بستند، یعنى همان جایى که انتظار آن مىرفت مکتب رسالت و افکار مکتبى در آنجا انتشار یابد، امّا برعکس، آن مکان مقدّس در عهد آن امام تقوا و فضیلت، به دست سپاه منحرف بنىامیه افتاد و آنان ضمن تجاوز به نوامیس مردم مدینه و کشتار فراوان، بىپروایى را از حدّ گذراندند و حرمت مدفن مقدّس رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و مسجدش را هتک نمودند.
امام سجّاد(علیه السلام) براى پیش راندن مسلمانان به سوى نفرت از بنىامیه و افزودن مبارزه جویى با آنان، تلاش هاى مؤثّرى نمود.
و هر گاه فرصتى به دست مىآمد، مردم را بر ضدّ امویان تحریک مىکرد.
و با احتیاط، برنامه حاکمان منحرف را تحت نظر قرار مىداد.
امام(علیه السلام) براى آگاهى مردم، اسلوب دعا را به کار برد، به طورى که دعاهاىآن حضرت، رویدادهاى عصر او را تفسیر مىکند.
صحیفه سجّادیه که به زبور آل محمّد مشهور است، اثر بىنظیرى است که در جهان اسلام، جز قرآن کریم و نهج البلاغه، کتابى به این عظمت و ارزش، پدید نیامده که پیوسته مورد توجه بزرگان و علما و مصنّفان باشد.
از دیگر آثار ارزنده به جا مانده از امام سجّاد(علیه السلام)، مجموعه اى تربیتى و اخلاقى است به نام رساله حقوق که امام(علیه السلام) در آن وظایف گوناگون انسان را در برابر خدا و خود و دیگران، با بیانى شیوا و گویا بیان کرده است.
مجموعه حقوقى که در این رساله ذکر شده جمعاً 51 حقّ مىباشد.

 

امام و حکومت

امام سجّاد(علیه السلام) به این امر آگاه بود که تا وقتى از طرف پایگاه هاى مردمىپشتیبانى نشود، تنها در دست گرفتن قدرت براى تحقّق بخشیدن به عمل دگرگون سازى اجتماع اسلامى کافى نیست.
پایگاههاى مردمى نیز باید به هدف هاى این قدرت آگاه باشند و به نظریه هاى او در حکومت ایمان داشته باشند و در راه حمایت از آن حرکت کنند و مواضع آن را براىتوده مردم تفسیر نمایند و در برابر تندبادها با استوارى و قدرت بایستند.
امام سجّاد(علیه السلام) این امکانات را نداشت و به علّت آگاهى نداشتن مردم چنین شکایت مىفرمود: «پروردگارا! در پیشامدهاى ناگوار روزگار به ناتوانى خویش نگریستم و درماندگى خود را از جهت یارى طلبیدن از مردم در برابر کسانى که قصد جنگ با من داشتند دیدم و به تنهایى خود در برابر بسیارىِ کسانى که با من دشمنى داشتند، نظر کردم.»امام(علیه السلام)، از جنبه انقلابى، به صورتى که مستقیماً عهده دار آن گردد، کناره جویى فرمود و به این بسنده کرد که کار قیام را به کسانى واگذارد که در این مورد برپاى مىخیزند.
به طور کلى وضع اجتماعى که هر امام در آن زیست مىکرد، شکل کار سیاسى او را محدود و مشخّص مىساخت.
پیشوایان معصوم با وجود توطئه هایى که دشمنان، علیه آنها مىنمودند تا آنان را از زمینه حکومت دور سازند، پیوسته مسئولیت خود را در نگاه دارى مکتب و تجربه اسلامى و مصون نگاه داشتن آن از فرو افتادن در ورطه انحراف و جدا شدن از مبادى و معیارها و ارزش هاى آن به گونه اى کامل ایفا مىکردند و هر وقت انحراف شدّت مىیافت و از خطر فروافتادن در ورطه نابودى بیم مىداد، پیشوایان(علیهم السلام) بر ضدّ آن حوادث تدبیرهاى لازم مىاندیشیدند، و هر گاه تجربه اسلامى و عقیدتى در تنگناى مشکلى گرفتار مىآمد و رهبرى هاى منحرف به حکم بىکفایتى از درمان آن ناتوان مىشد، امامان به نشان دادن راه حلّ و حفظ امّت از خطرهایى که مردم را تهدید مىکرد مبادرت مىفرمودند.

دستگیرى از درماندگان

 

یکى از خدمات ارزشمند امام سجّاد(علیه السلام)، رسیدگى به درماندگان، یتیمان، تهیدستان و بردگان بودهاست.
روایت شده است که آن حضرت، هزینه زندگى صد خانواده تهیدست را عهده دار بود.
گروهى از اهل مدینه، از غذایى که شبانه به دستشان مىرسید، گذران معیشت مىکردند، امّا آورنده غذا را نمىشناختند.
پس از در گذشت على بن الحسین (علیه السلام)متوجّه شدند که آن شخص، امام زین العابدین (علیه السلام) بوده است.
او شبانه به صورت ناشناس، انبان نان و مواد غذایى را خود به دوش مىکشید و به در خانه فقیران و بینوایان مىبرد و مىفرمود: صدقه پنهانى آتش خشم خدا را خاموش مىسازد.
اهل مدینه مىگفتند: ما صدقه پنهانى را هنگامى از دست دادیم که على بن الحسین در گذشت.
او در طول سالها به قدرى انبان حاوى آرد و دیگر مواد غذایى را به دوش کشیده و به در خانه فقیران برده بود که شانه اش پینه بسته بود، به طورى که پس از شهادت او، هنگام غسل دادن جنازه اش ، جلب توجّه مىکرد.
علىبن طاووس در کتاب اقبال الاعمال، ضمن بیان اعمال ماه رمضان مىنویسد: علىبن الحسین (علیه السلام) شب آخر ماه رمضان، بیست نفر برده را آزاد مىکرد و مىفرمود: «دوست دارم خداوند ببیند که من در دنیا بردگان خود را آزاد مىکنم، بلکه مرا در روز رستاخیز از آتش دوزخ آزاد سازد.»او هیچ خدمتکارى را بیش از یک سال نگه نمىداشت، وقتى که برده اى را در اوّل یا وسط سال به خانه مىآورد، شب عید فطر او را آزاد مىساخت.
بردگان سیاه پوست را مىخرید و آنان را در مراسم حجّ، به عرفات مىآورد و آن گاه به سوى مشعر کوچ مىکرد، آنان را آزاد مىکرد و جوایز مالى به آنان مىداد.
تا آنجا که در شهر مدینه گروه عظیمى از بندگان و کییزان، آزاد شده آن حضرت بودند و آنان هم بعد از آزادى، پیوند معنوى خود را با امام(علیه السلام)قطع نمىکردند.
اینک توجّه خوانندگان عزیز این کتاب را به مطالعه چهل حدیث از سخنان دلپذیر آن حضرت جلب مىکنم.

* * *

چهل حدیث

قالَ الاِْمامُ السَّجّادُ(علیه السلام) :

1- مقام رضا «الرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیقینِ.»:خشنودى از پیشامدهاى ناخوشایند، بلندترین درجه یقین است.
2- کرامت نفس «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیهِ الدُّنْیا.»:هر که کرامت و بزرگوارى نفس داشته باشد، دنیا را پَست انگارد.
3- دنیا مایه ارزش نیست«أَعْظَمُ النّاسِ خَطَرًا مَنْ لَمْ یرَ الدُّنْیا خَطَرًا لِنَفْسِهِ.»:پرارزش ترین مردم کسى است که دنیا را مایه ارزش خود نداند.
4- پرهیز از دروغ «إِتَّقُوا الْکِذْبَ الصَّغیرَ مِنْهُ وَ الْکَبیرَ فى کُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا کَذَبَ فى الصَّغیرِ إِجْتَرَءَ عَلَى الْکَبیرِ.»:از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدّى و شوخیى بپرهیزید، زیرا چون کسى دروغ کوچک گفت بر دروغ بزرگ نیز جرأت پیدا مىکند.
5- خود نگهدارى «أَلْخَیرُ کُلُّهُ صِیانَةُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ.»:تمام خیر آن است که انسان خود را نگهدارد.
6- همنشینان ناشایسته«إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْکَذّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرابِ یقَرِّبُ لَکَ البَعیدَ وَ یبَعِّدُ لَکَ الْقَریبَ. وَ إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْفاسِقِ فَإِنَّهُ بایعَکَ بِأُکْلَة أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ. وَ إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْبَخیلِ فَإِنَّهُ یخْذُلُکَ فى مالِهِ أَحْوَجَ ما تَکُونُ إِلَیهِ. وَ إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یریدُ أَنْ ینْفَعَکَ فَیضُرُّکَ. وَ إِیاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَإِنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُونًا فى کِتابِاللّهِ.»:1ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است، دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به تو دور نماید.
2ـ مبادا با فاسق و بدکار همنشین شوى که تو را به یک لقمه و یا کمتر بفروشد.
3ـ مبادا همنشین بخیل شوى که او در نهایتِ نیازت بدو، تو را واگذارد.
4ـ مبادا با احمق رفیق شوى که چون خواهد سودت رساند، زیانت مىزند.
5 ـ مبادا با آن که از خویشان خود مىبرد، مصاحبت کنى که من او را در قرآن ملعون یافتم.
7- ترک سخن بى فایده و دورى از جدل «إِنَّ الْمَعْرِفَةَ وَ کَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لا یعْنیهِ وَ قِلَّةُ مِرائِهِ وَ حِلْمُهُ وَ صَبْرُهُ وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.»:معرفت و کمال دیانت مسلمان، ترکِ کلام بىفایده و کم جدل کردن، و حلم و صبر و خوشخویى اوست.
8- محاسبه نفس و توجّه به معاد«إِبْنَ آدَمَ! إِنّکَ لا تَزالُ بِخَیر ما کانَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ، وَ ما کانَتِ الُْمحاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ، وَ ما کانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعارًا وَ الْحَذَرُ لَکَ دِثارًا.
إِبْنَ آدَمَ! إِنَّکَ مَیتٌ وَ مَبْعُوثُ وَ مَوْقُوفٌ بَینَ یدَىِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَأَعِدَّ لَهُ جَوابًا.»:
اى فرزند آدم! به راستى که تو پیوسته رو به خیرى، تا خودت را پند دهى و حساب خودت را برسى و ترس از خدا را روپوش و پرهیز را زیرپوش خود سازى.
اى فرزند آدم! تو خواهى مرد و برانگیخته خواهى شد و در حضور خداوند عزّ و جَلّ قرار خواهى گرفت، پس براى او جوابى را آماده کن.
9- نتایج دعا «أَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعائِهِ عَلى ثَلاث: إِمّا أَنْ یدَّخَرَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یعَجَّلَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یدْفِعَ عَنْهُ بَلاءً یریدُ أَنْ یصیبَهُ.»:مؤمن از دعایش سه نتیجه مىگیرد:1ـ یا برایش ذخیره گردد،2ـ یا در دنیا برآورده شود،3ـ یا بلایى را که خواست به او برسد، از او بگرداند.
10- مبغوضیت گداى بخیل «إِنَّ اللّهَ لَیبْغِضُ الْبَخیلَ السّائِلَ الُْمحْلِفَ.»:به راستى که خداوند، گداى بخیلى را که سوگند مىخورد دشمن دارد.
11- اسباب نجات «ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِنِ: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِیابِهِمْ. وَ اشْتِغالُهُ نَفْسَهُ بِما ینْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ وَ طُولُ الْبُکاءِ عَلى خَطیئَتِهِ.»:سه چیز سبب نجات مؤمن است:1ـ بازداشتن زبان از غیبت مردم،2ـ مشغول کردن خودش به آنچه که براى آخرت و دنیایش سود دهد،3ـ و گریستن طولانى بر گناهش.
12- به سوى بهشت «مَنِ اشْتاقَ إِلى الْجَنَّةِ سارَعَ إِلَى الْخَیراتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إِلَى اللّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الَْمحارِمِ.»هر که مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دورى گزیند، هر که از دوزخ ترسد براى توبه از گناهانش به درگاه خدا پیشى گیرد و از حرامها برگردد.
13- ثواب نگاه «نَظَرُ المُؤْمِنِ فى وَجْهِ أَخیهِ المُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الَْمحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ.»:نگاه مهرآمیز مؤمن به چهره برادر مؤمنش و محبّت به او عبادت است.
14- پارسایى و دعا«ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْن وَ فَرْج وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ مِنْ أَنْ یسْأَلَ.»:چیزى نزد خدا، پس از معرفت او، محبوبتر از پارسایى شکم و شهوت نیست، و چیزى نزد خدا محبوبتر از درخواست کردن از او نیست.
15- پذیرش عذر دیگران«إِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یمینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلى یسارِکَ وَ اعْتَذَرَ إِلَیکَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.»اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوى چپت گردید و از تو عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر.
16- حقّ خدا بر بنده«فَأَمّا حَقُّ اللّهِ الاَْکْبَرِ فَإِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا یشْرِکُ بِهِ شَیئًا فَإِذا فَعَلْتَ ذلِکَ بِإِخْلاص جَعَلَ لَکَ عَلى نَفْسِهِ أَنْ یکْفِیکَ أَمْرَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ یحْفَظَ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْها.»حقّ خداوند بزرگ این است که او را بپرستى و چیزى را شریکش ندانى و چون از روى اخلاص این کار را کردى، خدا بر عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از او بخواهى برایت نگهدارد.
17- حقّ پدر بر فرزند«وَ أَمّا حَقُّ أَبیکَ فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُکَ وَ أَنَّکَ فَرْعُهُ وَ أَنَّکَ لَوْلاهُ لَمْ تَکُنْ، فَمَهْما رَأَیتَ فى نَفْسِکَ مِمّا تُعْجِبُکَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَباکَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَیکَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلى قَدْرِ ذلِکَ.»:و امّا حقّ پدرت را باید بدانى که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستى، و بدانى که اگر او نبود تو نبودى، پس هر زمانى در خود چیزى دیدى که خوشت آمد بدان که [از پدرت دارى] زیرا اساس نعمت و خوشى تو، پدرت مىباشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن.
18- تقدّم طاعت خدا بر هر چیز«قَدِّمُوا أَمْرَ اللّهِ وَ طاعَتَهُ وَ طاعَةَ مَنْ أَوْجَبَ اللّهُ طاعَتَهُ بَینَ یدَىِ الاُْمُورِ کُلِّها.»طاعت خدا و طاعت هر که را خدا واجب کرده بر همه چیز مقدّم بدارید.
19- حقّ مادر بر فرزند«فَحَقُّ أُمِّکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّها حَمَلَتْکَ حَیثُ لایحْمِلُ أَحَدٌ وَ أَطْعَمَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا یطْعِمُ أَحَدٌ أَحَدًا. وَ أَنَّها وَقَتْکَ بِسَمْعِها وَ بَصَرِها وَ یدِها وَ رِجْلِها وَ شَعْرِها وَ بَشَرِها وَ جَمیعِ جَوارِحِها مُسْتَبْشِرَةً بِذلِکَ، فَرِحَةً، مُوبِلَةً مُحْتَمِلَةً لِما فیهِ مَکْرُوهُها وَ أَلَمُها وَ ثِقْلُها وَ غَمُّها حَتّى دَفَعَتْها عَنْکَ یدُالْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْکَ إِلَى الاَْرْضِ فَرَضِیتْ أنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِىَ وَ تَکْسُوَکَ وَ تَعْرى وَ تَرْوِیکَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّکَ وَ تَضْحى وَ تُنَعِّمَکَ بِبُؤْسِها وَ تُلَذِّذَکَ بِالنَّوْمِ بِأَرَقِها وَ کانَ بَطْنُها لَکَ وِعاءً وَ حِجْرُها لَکَ حِواءً وَ ثَدْیها لَکَ سِقاءً، وَ نَفْسُها لَکَ وِقاءً، تُباشِرُ حَرَّ الدُّنْیا وَ بَرْدَها لَکَ وَ دُونَکَ، فَتَشْکُرْها عَلى قَدْرِ ذلِکَ وَ لا تَقْدِرُ عَلَیهِ إِلاّ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفیقِهِ.»:و امّا حقّ مادرت این است که بدانى او تو را در شکم خود حمل کرده که احدى کسى را آن گونه حمل نکند، و از میوه دلش به تو خورانیده که کسى از آن به دیگرى نخوراند، و اوست که تو را با گوش و چشم و دست و پا ومو و همه اعضایش نگهدارى کرده و بدین فداکارى شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگوارى و درد و سنگینى و غمى را تحمّل کرده تا [توانسته] دست قدرت [مکروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روى زمین کشانده و باز هم خوش بوده که تو سیر باشى و او گرسنه، و تو جامه پوشى و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختى کشیدن تو را به نعمت رساند، و با بیخوابى خود، تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو و جانش فداى تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشیده است.
به این اندازه قدرش را بدانى و این را نتوانى مگر به یارى و توفیق خدا.
20- ترغیب به علم «لَوْ یعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»:اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فایده اى است، آن را مىطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب ها باشد.
21- ارزش مجالس صالحان«مَجالِسُ الصّالِحینَ داعِیةٌ إِلَى الصَّلاحِ وَ آدابُ الْعُلَماءِ زِیادَةٌ فِى الْعَقلِ.»:مجلس هاى شایستگان، دعوت کننده به سوى شایستگى است و آداب دانشمندان، فزونى در خرد است.
22- گناهانى که مانع اجابت دعایند«أَلذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّیةِ، وَ خُبْثُ السَّریرَةِ، وَ النِّفاقُ مَعَ الإِخْوانِ، وَ تَرْکُ التَّصْدیقِ بِالاِْجابَةِ، وَ تَأخیرُ الصَّلَواتِ المَفْرُوضَةِ حَتّى تَذْهَبَ أَوْقاتُها، وَ تَرْکُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِّرِ وَ الصَّدَقَةِ، وَ اسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِى الْقَوْلِ.»:گناهانى که دعا را ردّ مىکنند، عبارتند از:1ـ نیت بد،2ـ ناپاکى باطن،3ـ نفاق با برادران،4ـ عدم اعتقاد به اجابت دعا،5ـ تأخیر نمازهاى واجب از وقت خودش،6ـ ترک تقرّب به خداوند عزّوجلّ به وسیله ترک احسان و صدقه، 7ـ ناسزاگویى و بدزبانى.
23- تارکان جاودانگى «عَجَبًا کُلَّ الْعَحَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَ تَرَکَ دارَ الْبَقاءِ.»:شگفتا! از کسى که کار مىکند براى دنیاى فانى و ترک مىکند سراى جاودانى را!
24- نتیجه اتّهام «مَنْ رَمَى النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیسَ فیهِ.»:هر که مردم را به چیزى که در آنهاست متّهم کند، او را به آنچه که در او نیست متَّهم کنند.
25- دنیا وسیله است، نه هدف«ما تَعِبَ أَوْلِیاءُ اللّهِ فِى الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِى الدُّنْیا لِلاْخِرَةِ.»:اولیاى خدا در دنیا براى دنیا رنج نمىکشند، بلکه در دنیا براى آخرت رنج مىکشند.
26- به خدا پناه مىبرم!«أَلّلهُمَّ إِنّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیجانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ... وَ سُوءِ الْوِلایةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیدینا.»:خدایا! به تو پناه مىبرم از طغیان حرص و تندى خشم و غلبه حسد... و سرپرستى بد براى زیر دستانمان.
27- پرهیز از گناهکاران، ظالمان و فاسقانإِیاکُمْ وَ صُحْبَةَ الْعاصینَ، وَ مَعُونَةَ الظّالِمینَ وَ مُجاوَرَةَ الْفاسِقینَ، إِحْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ، وَ تَباعَدُوا مِنْ ساحَتِهِمْ.از همنشینى با گنهکاران و یارى ستمگران و نزدیکى با فاسقان بپرهیزید.
از فتنه هایشان برحذر باشید و از درگاهشان دورى گزینید.
28- نتیجه مخالفت با اولیاء الله«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خالَفَ أَوْلِیاءَ اللّهِ وَ دانَ بِغَیرِ دینِ اللّهِ، وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِىِّ اللّهِ، فى نار تَلْتَهِبُ.»:بدانید هر که با اولیاى خدا مخالفت کند، و به غیر از دین خدا، دین دیگرى را پیروى نماید و به رأى خویش استبداد ورزد، نه به فرمان ولِىّ خدا، در آتشى فروزان درافتد.
29- توجّه به قدرت و قرب خدا«خَفِ اللّهَ تَعالى لِقُدْرَتِهِ عَلَیکَ وَ اسْتَحْىِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْکَ.»:از خداى متعال به خاطر قدرتش بر تو بترس، و به خاطر نزدیکىاش به تو، از او شرم و حیا داشته باش.
30- پرهیز از دشمنى و توجّه به دوستى«لا تُعادِینَّ أَحَدًا وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یضُرُّکَ، وَ لا تَزْهَدَنَّ فى صِداقَةِ أَحَد وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا ینْفَعُکَ... .»:حتماً با هیچ کس دشمنى نکن، هر چند گمان کنى که او به تو زیان نرساند، و حتماً دوستى هیچ کس را ترک نکن هر چند گمان کنى که او سودى به تو نرساند... .
31- بهترین میوه شنوایى«لِکُلِّ شَىْء فاکِهَةٌ وَ فاکِهَةُ السَّمْعِ الْکَلامُ الْحَسَنُ.»:براى هر چیزى میوه اى است و میوه شنوایى، کلام نیکوست.
32- فایده سکوت «کَفُّ الاَْذى رَفْضُ الْبَذاءِ، وَ اسْتَعِنْ عَلَى الْکَلامِ بِالسُّکُوتِ، فَإِنَّ لِلْقَوْلِ حالاتٌ تَضُرُّ، فَاْحذَرِ الاَْحمَقَ.»:جلوگیرى از آزار، ترک کلام قبیح است، و در سخن گفتن از سکوت کمک بخواه، زیرا براى سخن، حالاتى است که زیان مىزند، بنابراین از سخن احمق برحذر باش.
33- راستگویى و وفا«خَیرُ مَفاتیحِ الاُْمُورِ الصِّدْقُ، وَ خَیرُ خَواتیمِها الْوَفاءُ.»:بهترین کلید گشایش کارها، راستگویى، و بهترین مُهرِ پایانى آن وفادارى است.
34- غیبت «إِیاکَ وَ الْغیبَةَ فَإِنَّها إِدامُ کِلابِ النّارِ.»:از غیبت کردن بپرهیز، زیرا که خورش سگهاى جهنّم است.
35- کریم و لئیم «ألْکَریمُ یبْتَهِجُ بِفَضْلِهِ، وَ اللَّئیمُ یفْتَخِرُ بِمِلْکِهِ.»:کریم و بخشنده به بخشش خویش خوشحال است و لئیم و پست به دارایىاش مفتخر است.
36- پاداش احسان «مَنْ کَسا مُؤْمِنًا کَساهُ اللّهُ مِنَ الثِّیابِ الْخُضْرِ.»:هر که مؤمنى را بپوشاند، خداوند به او از جامه هاى سبز بهشتى بپوشاند.
37- اخلاق مؤمن «مِنْ أَخلاقِ الْمُؤْمِنِ أَلاِْنْفاقُ عَلى قَدْرِ الاِْقْتارِ، وَ التَّوَسُّعُ عَلَى قَدْرِ التَّوَسُّعِ، وَ إِنْصافُ النّاسِ، وَ إِبْتِداؤُهُ إِیاهُمْ بِالسَّلامِ عَلَیهِمْ.»:از اخلاق مؤمن، انفاق به قدر تنگدستى، و توسعه در بخشش به قدر توسعه،و انصاف دادن به مردم، و پیشى گرفتن سلام بر مردم است.
38- درباره عافیت «إِنّى لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یعافى فِى الدُّنْیا فَلا یصیبُهُ شَىءٌ مِنَ الْمَصائِبِ.»:من براى کسى نمىپسندم که در دنیا عافیت داشته باشد و هیچ مصیبتى به او نرسد.
39- ثواب و عقاب زودرس «إنَّ أَسْرَعَ الْخَیرِ ثَوابًا الْبِرُّ، وَ أَسْرَعُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْىُ.»:به راستى که ثواب نیکوکارى، زودتر از هر کار خیرى خواهد رسید، و عقوبت ستمگرى، زودتر از هر بدى دامنگیر آدمى شود.
40- دعا، سپر بلا «إِنَّ الدُّعاءَ لَیرُدُّ الْبَلاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرامًا. أَلدُّعاءُ یدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ ینْزِلْ.»به راستى که دعا، بلا را برگرداند، آن هم بلاى حتمى را. دعا بلایى را که نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع کند

بنشین و گریه کن

«وادى غم»سلام ما به رخ انور امام جواد
درود ما، به تن اطهر امام جواد
غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود
کسى به وادى غم، یاور امام جواد
ز آتش ستم خصم، آب شد تن او
به خاک حجره بود، بستر امام جواد
کسى نبود، به بالین آن امام همام
به غیر همسر بد اختر امام جواد
چه ظلم‏ها که به حقش، نکرد ام الفضل
نگر، به دشمنى همسر امام جواد
به خشکى لب لعلش، نریخت آب کسى
به غیر دیده ‏ى او خون ‏تر امام جواد
به روى خاک، چو پروانه شد فدا و دریغ
چو شمع آب شده، پیکر امام جواد
فغان که آتش زهر ستم، به فصل شباب
شرر فکند، ز پا تا سر امام جواد
 
شاعر: محسن حافظى  

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

شهادت امام جواد(ع) را تسلیت می گوییم

در دهم رجب سال 195 هجرى جهان به نور قدوم امام جواد علیه السلام منور گشت. امام هشتم طبق سنت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و پدرانش در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.

سایت مهدویت و قرآن، ویژه نامه شهادت امام جواد(ع) را تقدیم می کند

http://www.heydarekarrar.com/uploads/2015/09/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF.jpg

شناسنامه امام محمد تقی سلام الله علیه

 امام نهم

مقام:

 محمّد

نام:

 جواد، التقی

لقب:

 ابو جعفر

کنیه:

 علی

نام پدر:

 خیزران

نام مادر:

 10 رجب سال 195 ه ق

روز ولادت(ه ق):

 23 فروردین سال 190 ه ش

روز ولادت(ه ش):

 مدینه-عربستان سعودی

مکان ولادت:

 محمّد امین

سلاطین زمان تولّد:

 17 سال

مدت امامت(ه ق):

 25 سال

مدت عمر(ه ق):

 30 ذیقعده سال 220 ه ق

روز شهادت(ه ق):

 8 آذر سال 214 ه ش

روز شهادت(ه ش):

 معتصم

فرمانروایان زمان:

 معتصم

قاتل:

 کاظمین-عراق

محل دفن:

 4

فرزند پسر:

 7

فرزند دختر:

مختصر زندگینامه امام جواد(ع):

 نام: محمد بن علی

کنیه: ابو جعفر ثانی

القاب: تقی، جواد، مرتضی، منتجب، مختار، قانع و عالم

تاریخ ولادت: نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 195 هجری

هفدهم و پانزدهم ماه رمضان نیز به عنوان تاریخ تولد آن حضرت نقل شده است، ولی میان شیعیان دهم رجب سال 195 هجری مشهور است.

در یکی از دعاهای ماه رجب که از امام مهدی علیه السلام نقل شده نیز آمده است:« اللهم انی اسئلک بالمولودین فی رجب، محمد بن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتجب»/

محل تولد: مدینه

نسب پدری: امام رضا، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام.

نام مادر: سبیکه، یا سکینه مرسیه و یا دره که حضرت رضا علیه السلام او را « خیزران» نامید. وی از اهالی « نوبه» و از خاندان « ماریه قبطیه»، مادر ابراهیم، پسر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و از زنان بزرگوار زمان خویش بود.

مدت امامت: از زمان شهادت امام رضا علیه السلام در آخر ماه صفر سال 203 هجری تا ذی قعده سال 220 هجری، به مدت شانزده سال و نه ماه.

تاریخ و سبب شهادت: آخر ذی قعده سال 220 هجری، در 25 سالگی با زهری که همسرش، ام الفضل، دختر مأمون به تحریک برادرش، جعفربن مأمون و عمویش، معتصم عباسی به آن حضرت خورانید.

محل دفن: مقابر قریش بغداد، در جوار قبر شریف جدش، امام موسی کاظم علیه السلام که هم اکنون به کاظمین معروف است.

همسران: سمانه مغربیه؛ ام الفضل، دختر مأمون؛ زنی که از خاندان عمار یاسر.

فرزندان: پسران: ابوالحسن امام علی النقی علیه السلام، ابو احمد موسی مبرقع؛ ابو احمد حسین؛ ابو موسی عمران و دختران: فاطمه؛ خدیجه؛ ام کلثوم و حکیمه. گفته شد که زینب، ام محمد، میمونه و امامه نیز از فرزندان آن حضرت بوده اند.

 

اصحاب

ابوجعفر، احمد بن محمد بن ابی نصر، معروف به بزنطی کوفی؛

ابو محمد، فضل بن شاذان بن خلیل ازدی نیشابوری؛

ابو تمام، حبیب بن اوس طایی؛

ابوالحسن، علی بن مهزیار اهوازی؛

ابو احمد، محمد بن ابی عمیر؛

محمد بن سنان زاهری؛

علی بن عاصم کوفی؛

علی بن جعفر الصادق؛

اسماعیل بن موسی الکاظم؛

ابراهیم بن محمد همدانی.

اصحاب و یاران امام جواد علیه السلام بیش از تعدادی است که به آنان اشاره شد. در برخی منابع اسلامی نام بیش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است.

 

زمامداران معاصر:

مأمون (196-218 ه.ق)

معتصم ( 218-227 ه.ق )

پس از شهادت امام رضا علیه السلام، مأمون با امام محمد تقی علیه السلام رفتار نیکویی را پیش گرفت و دخترش، ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و آن حضرت را بر همه اطرافیان خویش اعم از عباسیان و علویان، ترجیح و برتری داد، وی با اهدافی سیاسی از جمله حفظ موقعیت و حکومت خود، به این کار مبادرت می کرد.

در حقیقت، به سوء قصد به جان شریف امام علیه السلام می اندیشید. معتصم عباسی، با اینکه در ظاهر با آن حضرت، با اکرام و احترام رفتار می کرد، ولی در حقیقت، دشمنی آن حضرت و آل علی علیه السلام را در سینه داشت و در صدد تحقیر و نابودی آنان بر می آمد.

رویدادهای مهم زندگی امام جواد علیه السلام:

1.عزیمت امام رضا علیه السلام، پدر بزرگوار امام جواد علیه السلام، از مدینه به خراسان به اجبار مأمون عباسی، در سال 200 هجری؛

2.شهادت امام رضا علیه السلام، در خراسان، به دست مأمون عباسی در سال 203 هجری؛

3.فراخوانی امام محمد تقی علیه السلام به بغداد، به دست مأمون عباسی؛

4.ازدواج ام الفضل، دختر مأمون به امام محمد تقی علیه السلام به خواست مأمون و اظهار نگرانی عباسیان از این مسئله؛

5.بازگشت امام جواد علیه السلام از بغداد (پایتخت عباسیان) به حجاز، به بهانه به جا آوردن مراسم حج؛

6.وفات مأمون عباسی، در سال 218 هجری؛

7.به خلافت رسیدن معتصم عباسی پس از وفات مأمون؛

8.فراخوانی دوباره امام محمد تقی علیه السلام به بغداد، به فرمان معتصم عباسی، در اوایل سال 220 هجری؛

9.توطئه های معتصم عباسی، ام الفضل و جعفر بن مأمون علیه امام جواد علیه السلام؛

10.مسموم شدن امام جواد علیه السلام، به دست همسرش، ام الفضل و به شهادت رسیدن آن حضرت، در اواخر سال 220 ه.ق.(1)

 

پی‌نوشت‌ها:

1.برگرفته از: سید محمد تقی واردی، خاندان عصمت علیهم السلام 

نام های پیامبران الهی و معانی زیبای انها

نام های پیامبران الهی و معانی زیبای انها 

 
آدم؛ این کلمه عبری و غیر منصرف است و به معنای خاک سرخ میباشد

25 بار در قرآن تکرار شده است. وی نخستین انسان از نسل کنونی است؛‌ از این روی او را ابوالبشر می نامند و نخستین پیغمبر است.


ادریس؛ این کلمه غیر عربی است؛ از این روی غیر منصرف می باشد. دو بار در قرآن آمده است. میان شیث (جانشین آدم) و او چهار نسل فاصله است


نوح؛ این کلمه عربی است. چون بسیار گریه می کرده به او نوح گفته اند. 43 بار در قرآن تکرار شده است. عمرش از همه پیامبران بیش¬تر بوده و دوران نبوت او 950 سال بوده است؛ از این روی به او شیخ الانبیا لقب داده اند.


هود؛ این کلمه عربی است. وی پس از نوح – با چند واسطه – آمده است. وی در سرزمین احقاف و میان قوم عاد زندگی می کرد. در تورات به نام «عابر» خوانده شده است. این کلمه ده بار در قرآن آمده که سه مورد آن به معنای یهودی است 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

چرا معصومین کتاب ننوشتند؟

پرسش: چرا معصومین کتاب ننوشتند؟

 بسیاری از سردرگمی‌های دینی امروزی ما ناشی از نداستن یا شبهه در احکام یا صحت احادیث است. چرا پیامبر (ص) یا امام معصوم (ع) کتابی به قلم خود ننوشته‌اند که احکام اسلام و سخنان دیگر خودشان در آن باشد. بی شک تحریف کتاب سخت‌تر از تحریف کلام است.

حتی وقتی من خودم به همراه شخص دیگری سخنی را از زبان سخنران شنیده ام و آن شخص آن سخن را بازگو می‌کند با خود می‌گویم سخنران که این را نگفت منظورش چیز دیگری بود. حال چه طور می‌شود به یک حدیث حتی با یک واسطه استناد کرد و از درستیش مطمئن بود.

شنیده‌ام مسلمانان برای تبرّک نمی‌گذاشتند آب وضوی پیامبر به زمین بریزد. اما امروزه وضو گرفتن‌ها متفاوت شده است. آیا کسی نمی‌داند پیامبر برای نماز مهر داشته یا خیر. این همه اختلاف حل می‌شد اگر نوشته‌های خود معصومین در دست بود.

مثلا آیا امام علی (ع) به جای کتابت قرآن، یا در کنار آن، سخنان خود را هم می‌نوشت منبعی بهتر از نهج البلاغه نداشتیم؟ چرا این کار را نکردند حال آن که معلوم بود در آینده همۀ این‌ها تار و مبهم خواهد شد. یا اگر پیامبر (ص) به جای تقاضای قلم و کاغذ در لحظات آخر قبلا به خط خود چیزی در مورد خلیفۀ بعدی می‌نوشت. یا احکام پرکاربردی مثل نحوۀ وضو یا نماز اگر کتابت می‌شد. یا مثال‌های دیگر.

چرا کتابی نوشته نشد؟                    

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿۱﴾


جواب:

با صلوات بر محمد و آل محمد

 وسلام وعرض ادب

 پرسشگر گرامی گرچه پاسخ سوال شما را می شود از چند منظر مورد توجه قرار داد ولی باید عرض کنم که؛ این حرف به طور مطلق صحیح نیست؛ چرا که از امام علی(ع) کتاب هایی بر جای مانده که عبارتند از:

1ـ "الجامعه": کتابی است که درباره ی‌ احکام حلال و حرام است که با املای پیامبر(ص) و خط علی(ع) نگارش یافته است.

2ـ "الجفر" مندرجات این کتاب حوادث کائنات است و امام علی(ع) آن را در پوست بُز یا گوسفند نوشت. بدین جهت که بر پوست بُز (یعنی جفر) نوشته شد، آن را "جفر"(1) نامیده اند(2)

 3ـ "کتاب علی": در مورد این کتاب نوشته اند: این کتاب با املای پیامبر(ص) و خط علی(ع) نگارش یافته است و مشتمل بر مسائل مربوط به حلال و حرام است. این کتاب از امام قبلی به امام بعدی به عنوان میراث منتقل شده و بارها مورد استشهاد امامان بعدی قرار گرفته است. برخی گفته اند: این کتاب همان کتاب جامعه است.(3)

و از امام سجاد(ع) نیز کتاب معروف صحیفه سجادیه به دست ما رسیده است. 

نکته قابل ذکر این که ائمه‌ی اطهار (ع)، نویسنده یا کارشناس در یک موضوع و یا دو یا چند مقوله نیستند که بنشینند در چند مورد کتاب بنویسند و آنها را نشر دهند تا معارف شان منتشر شود و به آیندگان برسد. بلکه آنان مخازن علم الهی و معادن وحی و امامان و پیشوایان جامعه‌ی بشریت هستند و گفتار، رفتار، بیانات و همه‌ی افعال و حالات شان کتاب معرفت است و منتشر نیز شده است.

از جمله وظایف مهمی که بر دوش امام هر عصر می باشد آن قدر گسترده و فراگیر است که نوشتن کتاب،در مقابل آن بسیار کوچک است. امام یک مولف و نویسنده نیست، او رهبری ظاهری و معنوی مردم را بر عهده دارد، وظیفه او تربیت انسان های پاک و مجاهدی است که بتوانند در راه اسلام جان فشانی کنند. وظیفه امام رسیدگی به همه امور دنیوی و اخروی مردم است. اگر چه این کار هم می تواند از امور مهم باشد، اما از جایی که امام (ع) همیشه به کار های اهم (مهم تر) اشتغال دارد، به چنین کارهای جز به اندازه ضرورت نمی پردازد. این ضرورت و وسعت وقت، ظاهراً جز برای امام علی(ع) و امام سجاد(ع)، وجود نداشت.

نکته قابل توجه وجود شرایط زمانی خاص است که این دلیل از دو جهت قابل بررسی است؛

 اول: عدم استقبال و توجه مردم. مردم آن زمان به علت شرایطی که حکومت های غاصب فراهم کرده بودند توجه شایسته ای به اهل بیت(ع) نداشتند و علت اصلی خانه نشین شدن امامان معصوم(ع) همین عدم اقبال و توجه مردم بود. البته این عدم اقبال مردم، چیزی از شأن و جایگاه اهل بیت (ع) نمی کاهد و ضرر آن متوجه خود مردم می شود، ولی در هر حال برای ارایه یک نظر، فکر، یا نوشته ای که حاوی چنین خصوصیاتی باشد، آمادگی اجتماعی نیز لازم است.

دوم: وجود جو تقیه در آن زمان خاص. این جو خفقان نه تنها نسبت به هر مطلبی که ائمه می فرمودند یا نامه ای که می نوشتند، وجود داشت بلکه نسبت به کتاب های اصحاب ائمه(ع) نیز چنین بود. یکی از اصحاب امام جواد(ع) به حضرت عرض می کند:" استادان ما از امامان باقر(ع) و صادق(ع) روایاتی را نقل کرده و نوشته اند، ولی به خاطر شدت تقیه، کتاب هایشان را مخفی کردند و در جامعه انتشار ندادند، الآن با این کتاب ها چه کنیم؟ حضرت فرمود: در آن کتاب ها اشکالی وجود ندارد آنها را انتشار دهید." (4) بنابراین؛ از مهم ترین دلایلی که امامان معصوم(ع)از به دست گرفتن قلم و نوشتن حتی یک نامه(تا چه برسد به نوشتن کتاب)، ابا می کردند، وجود جو شدید تقیه بود. دستگاه حاکم اموی و عباسی در طول دوران امامت امامان معصوم(ع)، شدیداً آنان را تحت نظر داشتند و این امر در دوران امامان(ع) شدت و ضعف داشت، اما همه آنان در جو تقیه زندگی می کردند به طوری که امام باقر (ع) می فرماید: "تقیه دین من و دین پدران من است.(5)

نکته دیگر این که؛ وظیفه نوشتن احادیث و فرمایشات امامان (ع) را عده ای از اصحاب آنان که مشهور به محدثان بودند، بر عهده داشتند. بنابراین؛ احادیث ائمه با تلاش و سعی اصحاب آنان برای ما باقی مانده است و با ننوشتن کتاب توسط ائمه(ع)، این احادیث از بین نرفته. 

شاید گفته شود اگر خود امامان(ع) کتاب می نوشتند، اختلافی در آن پیدا نمی شد؟ ولی قطعاً چنین نیست؛ زیرا اگر ائمه کتاب می نوشتند، کتاب شان مانند کتاب های اصحاب شان از دستبرد تحریف کنندگان در امان نمی ماند، بلکه شدت تلاش، برای تحریف کتاب های آنان بسیار بیشتر از کتاب های اصحاب شان بود و البته شدت گمراه شدن مردم با این کتاب های تحریف شده و منسوب به ائمه، بیشتر بود؛ زیرا مردم و حتی محدثان با توجه به انتساب این کتاب ها به ائمه(ع) احتمال خطا و اشتباه را در آن نمی دادند تا مانند کتاب های دیگر اصحاب به فکر پیرایش و تصحیح آن باشند. پس نهایتاً فایده ای در نوشتن کتاب توسط خود ائمه(ع) وجود نداشت.


پی نوشت:

1- جفر علمی است که به وسیله آن حوادث جهان تا هنگام انقراض آن شناخته می‏شود. این دانش در اختیار امیرالمؤمنین و امامان معصوم - علیهم السلام- بود 4ـ انواع و اشکال شناخت، آل اسحاق.

2- حسن بن فروخ، بصائرالدرجات، ص 157 - 159؛ سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج 2، ص223.

 3- محمد بن خالد برقی، المحاسن، ص 193.

 4-کافی، ج1 ، ص53.

 5-کافی، ج 2،ص219. 


میوه های ذکر شده در قرآن

میوه های ذکر شده در قرآن

مطرح کردن نام برخی میوه‌ ها از جانب خداوند متعال در قرآن کریم به دلیل مزایایی است که این ‌گونه میوه‌ ها نسبت به سایر میوه‌ ها دارند از آن جمله انار و خرماست...

مطرح کردن نام برخی میوه‌ ها از جانب خداوند متعال در قرآن کریم به دلیل مزایایی است که این ‌گونه میوه‌ ها نسبت به سایر میوه‌ ها دارند از آن جمله انار و خرماست. اگر با نگاه حکیمانه و دقیق به قرآن کریم نگاه کنیم می ‌فهمیم که مطرح کردن نام میوه ‌ها دارای حکمت، هدف و غرض خاصی از جانب خداوند است و این گونه میوه ‌ها که در قرآن کریم نام برده شده ‌اند دارای شاخص‌ هایی هستند که سایر میوه‌ ها و سبزیجات از آنها برخوردار نیستند. به عنوان مثال خرما دارای 9 ویتامین مختلف است که قرآن کریم بیش از سایر میوه‌ ها از آن نام برده و آن را هم از میوه ‌های دنیوی و بهشتی معرفی کرده است، همچنین خرما می ‌تواند جایگزین یک وعده غذایی کامل شود، این ویژگی‌ ها را می ‌توان برای انگور، انجیر و انار نیز ذکر کرد علت اشاره خداوند متعال به این میوه‌ ها اعجاز و خواص آنها بوده نه مصرف متداول در بین اعراب آن زمان. در قرآن کریم از گیاه به عنوان «نبات» بیش از 20 بار، از درخت با عنوان «شجره» بیش از 20 بار، از میوه با عنوان «فاکهه و ثمر» بیش از 30 بار، از دانه حبوبات با عنوان «حبّ» بیش از 10 بار و از زراعت با عنوان «زرع» 9 بار و از سبزی با عنوان «قضب و بقل» دو بار یاد شده است. 

ادامه مطلب ...

سید یمانی کیست؟

1. رویداد حرکت یمانی در روایات یکی از پنج نشانه معروف از رویدادهای پیش از قیام ولی عصر(عج)، بر شمرده شده است: «عن ابی عبدالله(ع) قال: خمس قبل قیام القائم من العلامات: الصیحه، و السفیانی، و الخسف البیدا، و خروج الیمانی، و قتل النفس الزکیه، امام صادق فرمود: از نشانه های پیش از قیام مهدی(عج)، پنج مورد است: صدایی از آسمان، خروج سفیانی، فرو رفتن زمین در بیابان، خروج یمانی و کشته شدن نفس زکیه (از نوادگان امام حسن مجتبی(ع)) . (صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 454، مکتبه الصدر، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص 649، مؤسسه النشر الاسلامی، محمد النعمانی، کتاب الغیبه، ص 252، مکتبه الصدوق)
2. در روایات دیگر نیز از وی به عنوان اسب مسابقه دهنده نام برده شده است، از جمله: «عن ابی عبدالله(ع) انه قال: الیمانی و السفیانی کفرسی رهان؛ امام صادق(ع) فرمود: یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه هستند. (معجم احادیث الامام المهدی(عج)، ج 3، ص 478، مؤسسه المعارف الاسلامیه، محمد النعمانی، کتاب الغیبه، ص 305، مکتبه الصدوق) به نظر می رسد تشبیه سفیانی و یمانی به دو اسب مسابقه از دو جهت باشد، یا این که هر دو همزمان بر حضرت مهدی(عج) خروج می کنند، یا از آن روی که، هر دو درباره تصرف کوفه با یکدیگر به مسابقه می پردازند. (احمدی فهری زنجانی، ترجمه کتاب غیبت از نعمانی، ص 359، دارالکتب الاسلامیه)
3. درباره سفیانی به گونه ای در روایات اشاره شده که، در رویارویی حرکت او با قیام حضرت مهدی(عج)، تردیدی باقی نمی گذارد و از جمله تعبیر به خروج سفیانی و نیز تشریح اقدامات او(معجم احادیث الامام المهدی، پیشین، ج 1، ص 328_326)، ولی درباره حرکت یمانی چنین تعابیری در روایات دیده نشده و از اقدام او تنها به عنوان یکی از نشانه های پیش ظهور ولی عصر(عج) یاد شده است.
4. با توجه به رویکرد یاد شده درباره سید یمانی، از سوی صاحب نظران اسلامی درباره وی و به استناد روایات، گمانه زنی هایی بیان شده است از جمله:
الف. وی پیش از طهور امام مهدی(عج) آشکار شده و به هنگام ظهور آن حضرت(عج) از یاران وی قرار می گیرد. (همان، ص 297)
ب. وی از خاندان زید بن علی بن الحسین بوده و در صنعا آشکار می شود. (همان)
5. درباره سید یمانی، از سوی اهل سنت، روایات ناسازگاری بیان شده است از جمله: ظهور وی پیش از حضرت مهدی(عج) و ظهور وی پس از حضرت مهدی(عج)، وی خود حضرت مهدی (عج) است. (همان)
6. با توجه به وجود نارسایی های فنی در احادیث مورد استناد اهل سنت و نیز روایاتی صحیح بر خلاف آن ها که خروج یمانی را مربوط به پیش از ظهور حضرت دانسته؛ وانگهی تنها قحطانی را بر حضرت منطبق نموده است، اشتباه بودن دو دیدگاه اخیر اهل سنت را 
 آشکار می سازد.